بودم .. لش كرده بودم رو مبل .. هدفون به گوش .. گوشي به دست
ه .. به اصلِ خويش برگشته بودم .. لش كرده بودم رو مبل .. هدفون به گوش .. گوشي به دست .. مشغولِ گوش دادنِ آهنگِ صليبيِ خلسه بودم .. وب نويسي ميكردم .. با دو طفلان مسلم بادكنك بازي ميكردم .. و از ته دل ميخنديدم .. كه خنده هام واسم تعجب آور بود .. خب خيلي وخت بود اينجوري از ته دل نخنديده بودم .. اگه بگم امشب ذوق نكردم دروغ گفتم .. به پس فرداش كه قضيه آشِ شريكي خونه ما بود همه چي معمولي گذشت تا عصر .. كه دختر عمم با عجلهُ خنده صدام زد گفت بيا تو اتاقت كارت دارم .. دستمُ كشي
بهترین دستگاه تناسلی بزرگ کن
دُ برد منُ .. د